داشتم رندوم توی پستای وبلاگم میگشتم و چشام خورد به چیزی که برای تو نوشتم .. یادمه .. کاملا حسشو یادمه که جای قبلی شهرکتاب بود .. جلوش وایساده بودم و به آفتاب بهاری ای که بوسم میکرد خیره شده بودم و مثل دیوونه ها خالی شدم و فقط دلم تنگ شد .. برای تو
و هیچوقت باهات ازونجا رد نشدم .. اونجا با اینکه هیچ اثری از تو نبود دلم برات تنگ شد اما بعد تو ، توی هیچ جایی که باهم رفتیم پا نذاشتم حتی اگه پاتوقم بود .. شاید اونقدر جذاب بنظر نمیان .. دیگه تورو تو خودشون ندارن
برچسب : نویسنده : latteisablogger بازدید : 75